ماه 20
ماه 20
بهترین ها،بهترین را انتخاب میکنند.
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:داستان ایرانی,,,, توسط Amir |

داستان ایرانی...



در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می کرد که سالها بچه

دار نمی شد. او نذر کرد که اگر بچه دار شود، تا یک ماه سر

همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او

بچه دار شد!


روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار،

هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او

گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند،

یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد

دم در بود.


روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست

حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی

آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک

کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.


روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر

ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.


حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را

باز کند، با چه نظره ای روبرو شد؟


فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید.
.
.
.
چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در

سلمانی صف کشیده بودند و غر می زدند که پس این مردک

چرا مغازه اش را باز نمی کند. 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.